حالم شبیه به اوایل غروب جمعهست، سرما خوردهام و گلویم متورم شده. نباید حرف بزنم، کلمه برایم سرفه میآورد. کسی نیست. تن ها بیرون از خانه، احتمالا کنار یک رود نشستهاند و جوجه سیخ میکنند. من تنها روی تخت دراز کشیدهام. اینترنت قطع است و آخرین بار تمام اطلاعات گوشیام را در سیستم شرکت خالی کردهام. کتاب کمی گیجی میآورد و حروف دور سرم میچرخد. نه کلمه سراغم میآید و نه من میتوانم سراغش را بگیرم. شهر اول نوار کاسکت است، خالی، بی صدا. به دراز کشیدن ادامه میدهم و یکهو به فکرم میخندم. فکرم میخواهد دایره بکشد نه دراز. پس هنوز زندهام، هنوز فکر میکنم، هنوز میخندم. به سقف اتاق خیره میشوم و آهسته یک هعی از گلویم خارج میشود و پشت بندش میگویم این رورهام میگذره، بی خیال دختر! بخوانید, ...ادامه مطلب
* بهار از برگهای پرتقال از بوی بهار نارنج به اتاقم هجوم آورده و این ابتدای خوشبختی ست. با صدای دعا و بوی ابرهای گرفته که التماس باران دارند بهار به خرداد رسیده؛ خرداد پر حادثه که برای من طعم کیک و بوی کبریت دارد. شمع ها یک به یک دود شدند و من بی اعتقاد به این بازی اعداد چشم دوخته ام به آرزویی که هنوز نرسیده چشم دوخته ام به تو که هنوز در راه ماندهای؛ آرزوی تکراری سال به سال من .. ** بر فراز این دود به این خیال فکر میکنم؛ امسال چند پرنده زاده خواهد شد, چند درخت شکسته, چند ستاره پیدا. بر فراز این دود خیال میکنم به ممکنهای عاشقانهی پشت این پنجره, به ساعت , ...ادامه مطلب
اهل تلفنی حرف زدن نیست؛ اینکه زنگ بزنه و بگه ملیح کجایی؟ دلم برات تنگ شده!. با اینکه تو ثانیهای میتونه ارتباط خوبی با پیرامونش برقرار کنه اما بیشتر اوقات سرش تو لاک خودشه؛ خیلی براش حائز اهمیت نیست که بچه ای و یا حتی آدم بزرگسالی نگاش کنه و بهش اهمیت بده و یا نده. شاید همین خصوصیتش باعث شده که یک جذبهی هشت سالهی خوبی تو رفتارش نفوذ کنه و اطرافیان به شدت دوستش داشته باشن. مثلا بارها شده بهش بگم من دیگه باهات قهرم و خالهی تو نیستم. اونم خیلی بی تفاوت وسایلشو از تو اتاقم جمع میکنه و میره. زمان میگذره و من هرچه قدر کنارش رژه میرم فایده نداره, نگام نم, ...ادامه مطلب