.. کاش میشد فاصلهی 152 کیلومتری را داد زد برگرد. کاش میشد فهمید زندگی همین خوراک و کتاب و خیابان نیست. زندگی زیر پلکهای توست وقتی به آسمان خیره میشوی؛ یا وقتی از تماشای خیابان قصدت پیدا کردن آل استار قرمز من است. کاش زندگی از جایی که تو هستی بپیچد دور من. بعد من باشم و تو و یک پیچ خیابان. پاییز هم که آمده باران هم که در راه است؛ چه اهمیتی دارد حالا پرنده بخواند یا نه؟ ماه بتابد یا نه؟ زندگی در جریان باشد یا نه؟ تو هستی و این یعنی یک پیچ زندگی ..
تمام شب را خیره به در بودم...برچسب : نویسنده : 9mali-he6 بازدید : 191