178. در سال‌های غیبت

ساخت وبلاگ

الف. زندگی دیر آغاز شد. امروز، دیروز، پریروز و سال ها قبل. به گمانم خدا باید سالهای زیادی به من بدهکار باشد. در آن سال‌های غیبت عشقی نهفته، رویایی، امیدی و دستی برای گرم کردن این روزهای زمستانی. باید کسی در آن سال‌ها جا مانده باشد شبیه به چشم‌هایم. بیاید و تمام سال را به اولین روز اردیبهشت پیوند بزنیم، جمعه‌ها را از تقویم برداریم و جای همه‌ی گربه‌های شهر پرنده‌ای نقاشی کنیم بی واهمه برای خواندن. آن سالهای غیبت باید خدایی باشد برای روزهای بارانی، برای بغض‌های پنهانی. باید خدایی باشد که اگر تو قصد رفتن کردی معجزه کند و تمام راه‌ها را به من، به لب‌هایم برای بوسیدن تو ختم کند.  

ب. میوه‌ها زیر برف یخ زده اند؛ زندگی روی دست‌های من.

ج. مرگ زیر لباسش جوانه زد، سینه اش را خورد و موهایش را به باد داد؛ اسم دیگری این روزها روی مرگ گذاشته‌اند. زن همسایه مرگ دخترش را اینگونه اعلام کرد: دکتر می‌گوید سرطان سینه گرفته !

تمام شب را خیره به در بودم...
ما را در سایت تمام شب را خیره به در بودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mali-he6 بازدید : 148 تاريخ : جمعه 3 دی 1395 ساعت: 9:34