177. من به خواب رفته ام

ساخت وبلاگ

همیشه تنها بود. میان او و تنهایی‌ش من روییده بودم. به مراقبت نیاز داشتم، به کسی که این شکوفه‌ها را به ثمر بنشاند. گاهی به خواب‌هایم می‌آمد. زیر چشم‌هایم آب، روی دست‌هایم خاک می‌ریخت.  بعد تمام سوی چشمش را یکباره سمت من هدایت کرد. نور بر خواب‌هایم سپیده‌ی صبحی بود که او آغاز می‌کرد. بزرگ شدم و از تنهایی‌ش قد کشیدم. حالا او بود، من و حجم تنهایی که بر پشتم سنگینی می‌کرد. دیشب به خوابش رفتم، چشم نداشت. چشم‌هایش در خواب‌هایم جا مانده است پای رشد یک گیاه ...

تمام شب را خیره به در بودم...
ما را در سایت تمام شب را خیره به در بودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mali-he6 بازدید : 132 تاريخ : جمعه 3 دی 1395 ساعت: 9:34