183. عشق چیزی جز اضافات تنهایی نیست

ساخت وبلاگ

برگه را از تو گرفتم. جای اسمم، اسمت را نوشتم بعد خودم را در اعداد جمع کردم. جاهای خالی را با دست‌هایم پر کردم و همه‌ی راه‌هایی که با تو آمده بودم را در هم ضرب کردم، ضرب کردم که قدم‌هایم بزرگ شود، ضرب کردم که خوشبختی سرک بکشد به این حوالی. بعد نوبت تقسیم شد؛ من چیزی نداشتم که با تو قسمت کنم جز باور این کانگورویی که در سینه‌ام می‌دود، می‌دود، می دود.. معلم آمد. ترسیده بودی؛ ترسیده بودم. از زیر میز برگه را از دستم گرفتی، دور از چشم‌های نگرانت، زیر آخرین سوال نوشته بودم بخوان که مرا بلد شوی. خواندی و یادم دادی این تنهایی حجم‌ش بزرگ‌تر از ظهور نگاه توست. ترسیدی که بین هیاهوی این تن‌هایی که در من تنها شدند گم شوی. بعد کم کردی مرا از جهانت، دست بلند کردی و گفتی " خانوم اجازه، ما تقلب کردیم". 

تمام شب را خیره به در بودم...
ما را در سایت تمام شب را خیره به در بودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mali-he6 بازدید : 130 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1396 ساعت: 17:24